انجمن تفریحی و تخصصی هیمورا هیچ شعبه دیگری ندارد!!!
تاريخ : شنبه 11 آذر 1391
نويسنده : وحید اسکای

خدایا! حواست هست، چه روزای بدی رو دارم می گذرونم؟!

خدایا! حواست هست، چه حال بدی دارم؟!

خدایا! حواست هست، طاقت یه بنده ی ضعیف چقدره؟!

اما...

ایرادی نداره، چون منم...

.......


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

ماه رمضان

شرح دعای روزهای ماه مبارک رمضان (روز چهارم)

 

 

نه روزه می گیرم نه کسی دورو برم روزه می گیره. نه اصلا فلسفه ش رو می فهمم . اما از حال و هوای ماه رمضون خوشم میاد. شاید دلیلش این باشه که اداما سعی می کنن که حداقل اون یک ماه که روزه می گیرند ادام خوبی باشند و به همین دلیل برخورد با همه ی اداما خوشایند تره. (البته نزدیک افطار مطمننا این طور نیست چون قند خونشون افتاده و اتومات بداخلاقند.)

به جز اینها سفره ی افطار رو دوست داشتم. تو خونه ما همیشه مامان بود که روزه می گرفت و جالبی اینکه برای همه ی روزه خورها افطاری درست می کرد ( خیلی بی رحم بودیم اینو همین الان که نوشتم فهمیدم). اون حال و هوا رو دوست داشتم.  یک کانالی بود که اسمهای خدا رو می خوند من عاشق ملودی اون بودم. اینکه اصلا روزه هم نبودی می شستی دوره سفره افطاری می خوردی یا نه اصلا می دیدی مامانت به چه خلوص نیتی داره دعا می کنه خیلی لذت بخش بود.

یک نکته بگم از این سوئدی ها که ببینید این ادمها چقدر احترام می ذارند به اعتقادات بقیه. سال اولی که اومده بودیم مامان هم چنان روزه می گرفت بعد از اونجایی که اینجا نزدیک قطبه ساعاتی که ادم چیزی نمی خوره سر به فلک می ذاره کافیه یک ذره فشار خونتون هم پایین باشه همه ی شرایط رو دارید برای غش کردن. خلاصه مامان هم حالش بد شد و ما رفتیم بیمارستان  ؛ من به دکتر گفتم که مامان روزه بوده با یک لبخند رو کرد به مامان و  گفت کاملا می فهمم و می دونم که الان ماه رمضونه ؛ اصلا نگران نباش می تونی روزه ت بگیری فقط چون تو طول روز غذا نمی خوری سعی کن  به قدر کافی شیر ، اب پرتقال و اب بخوری . D

تنها علتی که این پست رو نوشتم و یاد ماه رمضون افتادم این بود که به شدت هوس فرنی زولبیا بامیه و حلیم کردم. فکر کنم شیطون داره یک کاری می کنه دم امتحانی بلندشم یک سر برم استکهلم ها.


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391
نويسنده : وحید اسکای

روح‌هایی که بیش از همه عذاب می‌کشند!

یکی از علل ناله و فغان  اولیاء الهی این است که نکند عمل آن‌ها برای غیر خدا هم باشد. آنها به قدری در این راه وسواس به خرج می‌دهند که از تعریف و تمجید و اعمال بسیار خوب خود وحشت دارند. نگرانند که ولو به لحظه‌ای عمل آن‌ها، عندالله تبارک و تعالی و نزد ملائکه الهی، بوی ریا دهد. ریا به معنای رؤیت عمل و به رخ کشاندن عمل، برای غیر از خدا است. اولیاء الهی می‌ترسند از این که ظاهر آن‌ها نزد خدا خوب، امّا باطن آن‌ها، یک باطن خبیث باشد.....


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : چهار شنبه 3 اسفند 1390
نويسنده : وحید اسکای

نیایش

اي خداي بزرگ...آنچنان عشق خود را در دل من جايگزين كن كه جايي براي ديگري باقي نماند!

آنچنان روح مرا تسخير كن كه هواي ديگري نكند!

آنچنان همه ي هستي مرا از وجود خودت پر كن كه از همه كس واز همه چيز بي نياز باشم...

آنقدر به من معرفت ده كه جز تو كسي را نپرستم

آنقدر به من عزت ده تا در برابر هيچ طاغوتي به زمين نيفتم...

آنقدر به من شجاعت ده كه در مقابل هيچ ظلمي تسليم نشوم!

اي خداي من...اي دوست ازل وابدي من...اي انيس شب هاي تار من...

اي مونس درد ها وغم هاي من...اي آنكه مرا خلق كردي...اي آنكه عشق خود را در دل من نهادي

اي آنكه راهي بجز سوي تو ندارم...

اي خداي علي...اي خداي بي پناهان...اي خداي قلب هاي شكسته!

اي خداي روح هاي تنها...تو مرا از همه چيز و همه كس كفايت كن...

سراپاي هستي ام را آنچنان به خود مشغول كن كه جز تو نينديشم و جز تو چيزي نخواهم...


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : چهار شنبه 3 اسفند 1390
نويسنده : وحید اسکای

دعا

كشتي در توفان شكست و غرق شد.فقط دو مرد توانستند به سوي جزيره كوچك بي آب و علفي شنا كنند و نجات يابند.

دو نجات يافته ديدند هيچ كاري نميتوانند بكنند با خود گفتند بهتر است از خدا كمك بخواهيم بنابراين دست به دعا شدند و براي اينكه ببينند دعاي كدام بهتر مستجاب ميشود هر يك به گوشه اي از جزيره رفتند.......


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : یک شنبه 30 بهمن 1390
نويسنده : وحید اسکای

الهی! تو خدایی نه بازرگان

به حقیقت ‏برو و بگو آمدم، اگر گفتند اینجا چرا آمدی؟

 بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم؟ این ره است و دیگر دوم ره نیست.این در است و دیگر دوم در نیست.

 

 اگر گفتند: به اذن کی آمدی؟

 بگو شنیدم بر ضیافتخانهِ فیض، نوالت منع نیست. در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته

 

اگر گفتند تا به حال کجا بودی؟

بگو راه گم کرده بودم

 

اگر گفتند چی آوردی؟

بگو:

 اولا: دل شکسته که از شما نقل است:

در کوی ما شکسته دلی می‏خرند و بس             

بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است

ثانیا: جز نداری نبُود مایه دارائی من                   

طمع بخششم از درگه سلطان من است

ثالثا: الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.

 

اگر گفتند برونش کنید بگو:

نمی‏روم ز دیار شما به کشور دیگر                           

برون کنید از این در در آیم از در دیگر

 

اگر گفتند این جرئت را از که آموختی؟

بگو از حلم شما.

 

اگر گفتند قابلیت استفاضه نداری

بگو قابلیت را هم شما افاضه می‏فرمایید.

 

باز اگر از تو اعراض نمودند بگو:

به و الله و به بالله و به تالله            

بحق آیه نصر من الله

که مو از دامنت دست‏بر ندیرم                  

اگر کشته شوم الحکم لله

 

اگر گفتند: مذنبی

بگو: شنیدم شما غفارید.

ثانیا: ملک نیستم. آدم زاده‏ام. 

ثالثا: نا کرده گنه در این جهان کیست ‏بگو           

آن کس که گنه نکرده و زیست‏ بگو

من بد کنم و تو بد مکافات کنی                

پس فرق میان من و تو چیست ‏بگو

 

اگر گفتند: این حرفها را از کجا یاد گرفتی بگو:

بلبل از فیض گل آموخت ‏سخن، ور نه نبود           

اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش

 

اگر گفتند: چه می‏خواهی بگو:

جز تو مارا هوای دیگر نیست          

جز لقای تو هیچ در سر نیست

 


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : یک شنبه 30 بهمن 1390
نويسنده : وحید اسکای

کریم!

 

درویشی تهیدست از كنار باغ كریم خان زند عبور می‌كرد.

 

 

  چشمش به شاه افتاد با دست اشاره‌ای به او کرد.

 

 

  كریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ اوردند.

 

 

 

  كریم خان گفت: این اشاره‌های تو برای چه بود؟

 

 

 

  درویش گفت: نام من كریم است و نام تو هم كریم و خدا هم كریم. آن كریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟

 

 

 

  كریم خان در حال كشیدن قلیان بود؛ گفت چه می‌خواهی؟

 

 

 

  درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است.

 

 

 

چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان كسی نبود جز كسی كه می‌خواست نزد كریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سكه كرد و قلیان نزد كریم خان برد...

 

 

 

روزگاری سپری شد. درویش جهت تشكر نزد خان رفت.

 

ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به كریم خان زند كرد و گفت: نه من كریمم نه تو. كریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول كرد و قلیان تو هم سر جایش هست !!!


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : دو شنبه 10 بهمن 1390
نويسنده : وحید اسکای


این همان دریای عجیبی است که در قرآن آمده است!! + عکس


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
صفحه قبل 1 صفحه بعد
آخرين مطالب