انجمن تفریحی و تخصصی هیمورا هیچ شعبه دیگری ندارد!!!
تاريخ : دو شنبه 1 تير 1394
نويسنده : وحید اسکای

%لعنت به همه آنهایی که تو را می‌شناسند

همه‌ی آنهایی که مرا می‌شناسند
می‌دانند چه آدم حسودی هستم ؛
و همه‌ی آنهایی که تو را می‌شناسند …
لعنت به همه آنهایی که تو را می‌شناسند … !


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 1 تير 1394
نويسنده : وحید اسکای

 

تنها

تنهانشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد

این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

%شهر آرزوهایم را خواهم سرود
درون شعرهایم
مثل طول خیابانی بلند
با تو قدم می زنم

با صدای بلند
برایت آواز می خوانم

گاهی بعد سه نقطه ای مجهول
گم می شوم
و با پلاک کوچه باغی سبز
راهم را پیدا می کنم.

پشت کوچه استعاره
می ایستم
که بیایی
تا دعوتت کنم
به کافه ای کنار خیابان
به نوشیدن فنجانی قهوه

بهانه ای می شود
تا چشم بدوزم به تو
برای الهام گرفتن
برای ساختن خیابانی دیگر

من با تو
خیابان به خیابان
شهر آرزوهایم را خواهم سرود …

به شرطی که
از عرض شعر هایم
سراسیمه
نگذری .


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

%گر مرا بشناسی
گر مرا بشناسی

نه به اسم ، نه به چشم

نه به یک لحظه نگاهی کوتاه

و نه با خنده ی یک عابر و یک بیگانه

گر مرا بشناسی

با سکوتم که ز جام عطش خواستنت

لبریز است

روشنی را تو به باغ شب من می آری.

واژه ی زیستنم

معنی تازه به خود می گیرد.

و دلم باز

به بیداری و هوشیاری ها

طعنه زن می خندد.

گر مرا بشناسی

ز زمستان ، تو رها خواهی شد

چون که من می دانم

قصه ای را که بهار

خواند در گوش زمین و پر کرد

همه ی حجم تنش را از یاس

گر مرا بشناسی

باز در صبحدم عشق

طلوع خواهم کرد

و به همراه خیال

تا سراپرده ی دیدار تو

خواهم آمد

گر مرا بشناسی


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

%از تو برايم چه مانده؟
از تو برایم چه مانده؟

بغضی مهار نشدنی
و یک عکس سه در چهار …

دقایقی که ..
میخواهمت و نیستی …

حرفهایی که ..
میخواهم و نمیزنی …

شنیدنی هایی که ..
میخواهم و نمیگویی …

تعلیق و انتظار، سردی تو
و گرمی اشک های من …

بی خبری های پی در پی …

مهری که دارم
و بی مهری های تو …

کلامی که نیاز دارم
و مجالی برای بیانش نیست …

و یک دنیا خاطرات کشنده …

تو چقدر با سخاوتی
و من چقدر ثروتمند …


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

%آدم ها ...
آدم ها مثل کتابند برگرفته از مطالب جالب
از روی بعضی ها

باید مشق نوشت

از روی بعضی ها
باید جریمه نوشت

بعضی ها را
باید چند بار خواند تا معنی شان را فهمید …
و
بعضی ها را
باید نخوانده کنار گذاشت …


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

%شاهکار تنهایی
درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی…!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام…

تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی‌ احساس…….

نمیــــــــفروشــــــــــم​..!


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

%آینه بهترین دوست من است

آینه بهترین دوست من است
چرا که وقتی من گریه میکنم او هیچ گاه نمی خندد…!


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای
گاهی نباید بخشید... 

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ،

ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ !

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ،

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...

ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ ...


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

باز باران..........

باز باران!

 
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین
پس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟
در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
 
بــاز بــــاران بــاز بــــاران
 
می خورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه ....

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393
نويسنده : وحید اسکای

 

می گویند ساده ام!!
مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام ..!


مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه ..

یـــک لبـــــخـنـــد ...

بــه بــازی میـــــگیــــری ..!

مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت ..

و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم ..

مــــــی گویند ســــاده ام ..!

اما مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم ...

همیـــــــــن!

و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد ..!!


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 7 بهمن 1392
نويسنده : وحید اسکای

مهم نیست که دیگر باشی یا نه…

مهم نیست که دیگر دوستم داشته باشی یا نه…

مهم نیست که دیگر مرا به خاطر آوری یا نه…

مهم نیست که دیگر تو را با دیگریببینم یا نه …

مهم این است …

زمانی که دلت میگیرد ...

زمانی که تنها می شوی …

چگونه و با چه رویی سر به آسمان بلند میکنی و می گویی …

خدایا من که گناهی نکردم…

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : شنبه 5 بهمن 1392
نويسنده : وحید اسکای

            

عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟


یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!


عشــق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت


پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟


پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!


از چـه رو هــر عشــق،بــازی مـی شــود؟!

عکس عاشقانه


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392
نويسنده : وحید اسکای
 

جملات زیبا گیله مرد

 

بیچاره چوب کبریت کوچک ...

آتش از سرش شروع شد ولی بر جانش افتاد ....

فکرت را مراقب باش ...

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392
نويسنده : وحید اسکای

کاش بميرم.. به آرامي.. به راحتي... به زودي.. ميخواهم بميرم.. کاش عاشق بميرم... کاش براي مجنوني بميرم کاش آسان بميرم.. کاش با دسته گلي بر مزارم بميرم.. من ساخته از خاک کويرم کاش بميرم.. کاش بميرد..کاش بميرم کاش زير باران اشکهايت بميرم.. کاش ميشد اينجا بميرم.. کاش نيمه شبي عمرم به پايان ميرسيد.. نوبت خاموشيم هم سهل و آسان ميرسيد!...


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392
نويسنده : وحید اسکای

آه ” را بگوييد رهايم کند حسرت هايم را خورده ام تصميم هايم را هم گرفته ام در روز هاي که او نيست و ميدانم که بازنمي گردد … ميخواهم بميرم …


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
نويسنده : وحید اسکای

مهم نیست کی مقصر است
باور کن مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است
در پایان زندگی خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم پس نازنین بیا آشتی کنیم با مهر

تاریکی نمی تواند بر تاریکی غلبه کند. تنها روشنی می تواند آن را انجام دهد، نفرت، نمی تواند بر نفرت غلبه کند، تنها عشق می تواند آن را انجام دهد… .
بخشش عملی یکباره نیست، بخشش روشی است برای زندگی.

مارتین لوتر کینگ


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 12 آذر 1392
نويسنده : وحید اسکای

خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری

همه چیز رو از سر راهت خط بزنی

بعد بفهمی

خودت تو لیستی بودی

که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده...

افسوس!!!

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 12 آذر 1392
نويسنده : وحید اسکای

خسته ام

خسته ام میفهمید؟
خسته ازآمدن ورفتن وآوارشدن
خسته ازحس غریبانه این تنهایی
بخداخسته ام ازاینهمه تکرارسکوت
بخداخسته ام ازاینهمه لبخنددروغ
بخداخسته ام ازحادثه صاعقه بودن درباد
همه عمردروغ،
گفته ام من به همه
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله ومست شدم ازضربان دل گل!
شمع رامیفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟
من چه میدانم گل،
عشق رامیفهمد؟
یافقط دلبریش رابلداست؟
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ
حسرت زندگیش پروانه است؟
یاهراسان شده ازفاجعه نیست شدن؟
به خدامن همه رالاف زدم!
بخدامن همه عمر به عشاق حسادت کردم!
باختم من همه عمردلم را،
به سراب!

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 5 آذر 1392
نويسنده : وحید اسکای

انتخاب زیباترین عکس عاشقانه سال 2013 +عکس


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : شنبه 20 مهر 1392
نويسنده : وحید اسکای

asheganeh

کاش میشد:بچگی را زنده کرد

کودکی شد،کودکانه گریه کرد

شعر قهر قهر تا قیامت” را سرود

آن قیامت، که دمی بیش نبود!

فاصـــــــــله با کودکی هامان چه کرد ؟

کاش میشد ، بچگانه خنده کرد .


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392
نويسنده : وحید اسکای

دلم تنگ شده


اگه بدونی من چقد دلم تنگ شده

 
 
همه ی دلخوشیم همین یه آهنگ شده
 
در نمیاری اشک من احساسی رو
 
بغل نمیکنی اون که نمیشناسی رو
 
اگه بدونی این روزا چقد داغونم
 
چقد مراقب وسایل این خونم
 
دعا کن اون روزای خوبمون برگرده
 

ببین ندیدنت چقد شکستم کرده

 

 

خستم کرده

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : شنبه 2 دی 1391
نويسنده : وحید اسکای

 پس این ها همه اسمش زندگی است...
دلتنگی ها،
دل خوشی ها،
ثانیه ها،
دقیقه ها،

حتی اگر تعدادشان،به دوبرابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد!
ما زنده ایم،چون بیداریم!
ما زنده ایم، چون میخوابیم!
ورستگارُ سعادتمندیم،
زیرا هنوز برگستره ی وسیعِ ویرانه ی وجودمان،
پانشینی برای گنجشکِ عشق باقی گذاشتیم!
خوش بختیم،زیرا هنوز صبح هامان،
آذینِ ملکوتیِ بانگِ خروس ها وُ پارسِ سگ هاست!
.
.
.
دوست داشتن،خالِ بالِ روح ماست!

مارا با دوست داشتن،
از خانه ی خدا به زمین فرستادند! 

 مرحوم حسین پناهی



موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : شنبه 11 آذر 1391
نويسنده : وحید اسکای

به سلامتیه پسرا نه واسه ریشو قدشون ! واسه معرفتشون . . .
به سلامتیه دخترا نه واسه چشمای نازو پوستای صافشون!واسه قلبای پاکشون . . .
به سلامتیه خودم نه واسه این حرفام ! واسه اینکه مرهم ندارم واسه دردام . . .


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 22 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

چرا <a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=poem" title="اشعار و مطالب عاشقانه">عشق</a>مو نخواست

اون دلش پیش یه احساس دیگه س خوب میدونم
میدونم منو نمیخواد از تو چشاش میخونم

من واسش فرقی ندارم که برم یا بمونم
نمیخواد عشقمو دیگه اینو حالا .... میدونم

 

چرا عشقمو نخواست واسه چی نموند کنارم
مگه بهش نگفته بودم کسیو جز اون ندارم

میدونست عاشقشم میدونست براش میمیرم
میدونست آرومه قلبم وقتی دستاشو میگیرم

دیگه رفته از کنارم بودنش با من محاله
چرا عشقمو نخواست این هنوز برام سؤاله


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : جمعه 10 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

عــــــــــــشـــــق اول

  

میگن هیچ عشقی تو دنیا

مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما 

از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله 

اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی

هیچکسی هم قدمت نیست
داغه عشقه هیچکی مثله 

اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی 

هیچکسی هم قدمت نیست

چقده سخته بدونی

اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست

و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه

جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم

بگه میخوام که نباشی


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

یک فنجان حسرت...

 

فنجانت را با قهوه پر کن و کنار پنجره بایست...

طاق ها را کنار بزن تا سوزش برف را احساس کنی.بگذار بوسه

سرد دانه های برف بر پیشانیت بنشیند و تمام وجودت از این

سردی

تیر بکشد! بیرون را به تماشا بایست.گوشهایت را بر هیاهوی

ماشینها ببند و لحظه ای بیندیش.

نگاهت را از صورتهای خندان و تن پوشهای گرم و گامهای استوار

سرمستان برگیر.چشم دوختن به چلچراغ رنگین ساختمانهای

سر به فلک کشیده بر تو حرام باد....

فرزند زمین!!!

سر برگردان؛دیدنیهای آنسوی خیابان بسیار است...

دیدگان کم سوی پیر ژنده پوش؛شعله های آتش درون حلبی

و سوزناکتر از آن سینه های شعله ور از اندوه رهگذران؛

دستهای لرزان و یخ زده و صورتهای نگران پدران خانه های

خاموش..

گوش تیز کن...با صدای چهارچرخ نان خشک فروش؛

با صدای شلپ شلپ چکمه های پر از آب کودک مدرسه ای

و هزاران صدا که روحت را به درد می آورند همراه شو.

قهوه ات را بر لب پنجره بگذار و آن را پیشکش تمام گلوهایی کن

 که از

حسرت خشکیده اند.بگذار مرهمی شود بر روی تمام قلب های

شکسته.

برای یک شب هم که شده بیاندیش و در امواج حقیقت غوطه ور

شو.

غرق شو


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

اشعاری <a href="http://tehrankids.com" >زیبا</a> از حسین پناهی

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرك می كنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندكی سكوت...
 
بقیه در ادامه مطلب....

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

قطعات عاشقانه

پيش خدمت؟؟!!!!

يک فنجان محبت

لطفا....

زندگي يک فنجان قهوه تلخ است

هنگامي که تو از پشت پنجره خيره به باراني،

نشسته بر صندلي

من انتظار تو را مي کِـــشم

تو مرا از انتظارت مي کـُـــشي ...

لعنت بر هر چه فتحه و ضمه وکسره
 
سلام کافه چي..

امشب نه قهوه ميخورم نه حتي چيز ِ ديگري

فقط برايش يک پيغام دارم !

اگر آمد به او بگو !

فلاني گفت :

تو که باشي مرا هيچ باکي از هيچ جاده اي نيست ،

با تو تا نا کجا هم مي آيم ،

حتي تا پشت ِ کوه ِ قاف !

تو فقط باش ،

همين !

"دستم" را بگير

و مرا ببر به دور "دست" هايي که

در "دست رس " هيچ "دستي" نباشم...

شب بود

چشمهاي ساکتم را بستم

به اين اميد که وقتي چشم باز ميکنم

تو باشي....

نگران نباش..صدسال ديگر سني نيست!

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

مطالب عاشقانه 10

مطالب عاشقانه 10

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی

 خورشید وا کردم

نمیدانم چرا رفتی؟

نمیدانم چرا شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا؟تا کی؟برای چه؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی

 تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

کسی حس کرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ایی از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

مطالب عاشقانه 10

مطالب عاشقانه 10

 

بر پا شده در من صحراي كبراي محشر
ناليدن شده حشو و رساننده ي شر

سي و سه بندم ارزوي ديدارت دارد
اين حقير نعمت مناي گفتارت دارد

اي پري شهد عسل در جشمان
چه مي شد در عشق نبودي نادان؟

روزگاري از خدا مي خواستم وصال
اما بي توگذشت بارسال و امسال


حال مي خواهم از خدا بار ديگر ديدار
اما گويي حرام است شفاي بيمار؟

بي تو در وقت صبا هنگام
محال است برداشت يك گام

كوچه هاي بر نشانه از تو
مي كند مرا ديوانه از تو

من از عشق در حال لبريزم
از تكرار ان در گريزم

نيامده شادي و نشاط به كام
مگر مي شود دنياي بي دام؟


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

مطالب عاشقانه 10

ازهمه کس بریده ام تا به خدا رسیده ام

مهربشر نمی خرم رحمت حق چودیده ام

نازترین نیا زها ، بودن با نیا ز بود

من به اله بی نیاز با دل خود رسیده ام

شاکرلطف حق منم، تا که به خدمتی رسم

اوکه جوازعالم است من به کجا رسیده ام
 

مکتب ومدرسه ترا ، پیرمغان ز او ترا

من که زجام این جهان به منتهی رسیده ام

من چه غرورکرده ام؟ریشه دوانده دردلم

خود ارنی ولن تری زگوش اورسیده ام

قامت بی ساز دلم در قلمت حصار شد

ای شه بی حصرونفر تا نت رسیده ام

مرشد حق من تویی،واسطه را من چکنم

موج طراوتم دهی من به جرس رسیده ام

گله بی رقیب را ، حمله گرگ ومیش را

من چه نهایتش دهم تا به خمت رسیده ام

کس نشمردمرحمت،روح جهانی ای حمد

ازکه سراغ گیرمت،من به خودت رسیده ام

من به تمنای تو دل تا به هوس کشیده ام

دست به دست من بده تا به حذررسیده ام

رمز سماع در رگم ، شوق چکیده ازکفم

تا به جهان سبز تو با عظمت رسیده ام

راه خطا تو بسته ای ،عین شراب بر لبم

از همه کوزه ها پرم تا به لبت رسیده ام

نقل به کام گشته ام ،مهره نشانه گشته ام

تا که به کوی بی کسان بینفسم رسیده ام

پاک کن این رنگ سیه،جلوه کن ای مرشد ومه

من که در این سوز گنه به اصفیا رسیده ام

تا به کی ازخصم درون،دود به ریش دل کنم

من که به ساحت نظر به لطف حق رسیده ام


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

خداحافظ

  

بهم گفتی خداحافظ ، تورو دیگه نمیخوامت

بهت قول میدم از امروز ، دیگه هیچوقت نمیپامت

بهم گفتی تو این روزا ،  ازت من میگذرم آسون

ببین ذرات عشقم رو ، همه حل شد تویِ بارون

خداحافظ چه آسون بود، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ  بوم بود


خداحافظ  ...خداحافظ ... خداحافظ  ...


دیگه عشقو نمیفهمم ، دیگه خون تو رگام خشکید

بگو چشمای غمگینت، چرا از عشق من ترسید

خداحافظ عزیز دل، برو دل کندن آسونه

دل خوش باور و تنهام ، از این بازی دلش خونه

خداحافظ چه آسون بود ، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ بوم بود

  

خداحافظ


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

دلم گرفته

 

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

چــيزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...
واژه ها ..

قـَــد نمی دهند !!

ارتفاع دلـــــتنگی ام را...

من فقط ..

سایهء نبودن تو را ..

برسر شعـــــر ..

مستدام می کنم..!!

 

از تپــش هــای قلبم

خواستنت را کــه بگيــرم

می ايســـتد
 

از روزی که نامتـــ

ملکه ی ذهنمـــ شد،

احساســ می کنمــ جمجمه امـــ

با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...
دلم تنگـ می شـود گاهـی

برای ِ . ..

یك « دوستت دارم » ِ سـاده !

دو « فنجـان قهــوه ی داغ »
 

اینــــجا تا پیراهنت راســـیاه نبینند

باور نمـــی کنند چیزی از دســــت داده باشـی ... 

امــروز ،

آرام تـــریـن

لــــحظـﮧ ﮯ دلـگـیـــر کننــده ﮯ

نــاب ِ دنیــاســـــــت ..

رفتــه اي

و مــن هــر روز،

بــه مــوريــانــه هــايــي فکــر مــي کنــم

کــه آهستــه و آرام

گــوشه هــاي خيــال ام را مــي جــونــد!

به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم....

از حـــــــال مــیــروم....!.!.!
 

حالــــا که رفتـــه ای

بهانه ی خوبی است

«شــب، سکـــوت، کــویر»

فقــط صدای این هــق هــق را

کم کنــــــید


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

رومانتیک


تو رو هر روز میبینم با اینکه رفتی از پیشم


من دیوونه بی چشمات دارم دیوونه تر میشم


هنوز امیدوارم که تو برگردی به این خونه


به شوق دیدنت خونه تا برگردی چراغونه


صدات کردم که ، برگردی همه گفتن که دیوونست


آره دیوونه بودم که ،هنوز عکست توو این خونست


چراغ خونه خاموشه تموم شهر تاریکه


منو باش فک میکردم .. ته قصه رمانتیکه


دیگه این آخر قصست محاله دیگه برگردی


فقط ای کاش میگفتی چرا تنها سفر کردی

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

رفتنت ممكن شد...

من گمان كردم رفتنت ممكن نیست


رفتنت ممكن شد...


باورش
ممكن نیست

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

قطعات عاشقانه (47)


نگاه تو سیب است و من نیوتنی بیچاره ، بی خواب از کشف جاذبه . . .

میســوزم

میســـوزم بـــه حــــال دلـــــــــم!

ســــالهـاست

آرزوهـــایش

بـــی جــــواب مــــانــده...

خوب می دانم ، بعد مرگم دلنوشته هایم ، دلنشین می شوند ...!

خصلت آدم های اینجا همین است !

تو صبح ؛ باش ...
من تمام شب های تاریخ را تاب میاورم !!

نه

تو دروغگو نیستی

من حواسم پرت است!

گفته بودی دوستم داری بی اندازه

خوب که فکر می کنم

تازه می فهمم که “بی اندازه” یعنی چه!

 مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره ....
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ...
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ....
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ...

مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش.............

آری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن

بر دل سنگ زمین جای من است!!!

قطعا روزی صدایم را خواهی شنید!!

روزی که نه صدا اهمیت دارد

و

نه روز...!!!
چه سخته ؛
وقتی لازمه به یه کسی فقط بگی :
دلم تنگه !
اما ....
هیچکس نباشه ... !!!

باور کن آن “میم” مالکیتی که به آخر اسمم اضافه میکردی

بزرگترین و زیباترین عاشقانه ای بود که شنیده ام . .

ز ِنــدگـی!

کُـلاهـت را بِــه هــوا بینـداز

کِـــه مَـن دیگـــر جــــان بـــازی کـــردن نَـدارمـ

تــــو بُــردی...


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

وفادار بمان...

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش .
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی .
بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی .
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن !
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش . . .
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش !
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش .
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام . . .
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود ، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری .
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم . . .


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

چقدر ســـــــــــخته....

  

چقدر سخته

کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری

 

 وچقدر

بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه

چقدر سخته

تو چشای کسی که تمام
عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه

زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و بجای اینکه

لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری

 
چقدر سخته

دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که

یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما

وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی

چقدر سخته

وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری

چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار

خودتو بشکنی و آروم زیر لب بگی

گل من

باغچهء نو مبارک


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای
هزار حرف نگفته

هزار حرف نگفته

 فـصـل امـتـحـانات ...

مــن جـز مـرور رنگ چشـــمــانت ...

و خـط کشـیــدن زیــر دلتنگــی هــایم ...

هــیــچ درســـی نـدارم....

 

هزار حرف نگفته

 

هر چه بیشتر میخواهمت دورتر میشوی،

   بر گرد قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم!!!

 

هزار حرف نگفته

 

ای کاش انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند از پستی هم

میترسیدند ...!

 

هزار حرف نگفته

 

میگفت پایِ رفتن ندارم ..راست میگفت با سر رفت .. !

 

هزار حرف نگفته

 

غمگـیـــن تــریـن جــای ِ خــاطــره ،اونجــاییـه کــه کــم کــم احســاس میکنــی

چهـــرهَ ش هــــم داره از یــــــادت میـــرِه !!!

  

هزار حرف نگفته

 

همــه چــی داشــت خــوب پیــش مـــی رفــت ...

کــه یهـــو بــه خــودمــون اومــدیــم دیدیـــم بـــــزرگ شـدیــــم !

 

 

هزار حرف نگفته

 

قرارمان ايــــــن نبود،

چتر مان دو تا شودوقتي باران در انحناي روزهاي

پاييزيمان تند تند مي بارد ...

 

هزار حرف نگفته
 

 

بسیاری از «من هم دوستت دارم» ها

نتیجه رودربایستی ای هستند که «دوستت دارم» ها ایجاد می کنند ،

شما جدی نگیرید ...

 

هزار حرف نگفته

 

فاحشه را خدا فاحشه نکرد ...!

آنان که در شهر٬ نان قسمت میکنند

 او را لنگِ تکه نانی گذاشته اند ..

.تا هر زمان که لنگِ هم آغوشی ماندند٬

 او را به نانی بخرند ...

 

 

 

 

تنـهایی . . .

 صــدای آکـاردئـونی ست . . .

 کـه هـیـچ وقـت نمی فـهممـ

ـاز کــجای خیـابـان می آید . . .

 

 

هزار حرف نگفته

 

 مـُـسـآفـر کناری ام که پـیـاده شـد

پـنـجـره ای گـیـرم آمـدبـاقـے مـسـیـر را گـریـسـتـم . . . .

 

 

هزار حرف نگفته

 

 

اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..!

اعـتـرافــ مـی کـنـــم : ..زمـــــــانــــــی دل یـــکــی را ســوزانـــده ام !!

حــالا .

.یـــــکـــــی..

یـــــکــــــی ..

یـــــــــکــــــی ..

دلــــم را مــی ســوزانـــنـــــد !!

 

 

هزار حرف نگفته

 

 شمرده بودم ..

 پنج سیگار ..

 تا خانه ﮯ او راه بود ...

 حالا دیگر ، کوچه ب کوچه ..

 سیگار پشت سیگار ..

میگردم و نمــﮯ رسم...

 

هزار حرف نگفته

 

 خاطرات خیلی عجیبند

 گاهی اوقات می خندیم 

 به روزهای که گریه می کردیم

  گاهی گریه می کنیم

  به یاد روزهایی که می خندیدیم......!

 

هزار حرف نگفته

 

 وقتی هستی

 معنی زندگی را شاید کودکان گل فروش سرچهارراه ها درک کنند

 و وقتی نیستی ...

 پیرمرد سیگار فروش کنارِ خیابان

من هم بینِ گل و سیگار ... تنها ... مانده‌ام 

 

هزار حرف نگفته

 

 درختان به من آموختند:

 که پایبندی هرکس به اندازه ی ریشه های اوست....

 به هر درختی نمی توان تکیه کرد !! 

 

هزار حرف نگفته

 

 نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

 نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .

 دست ِ قاضـــــــــی داد !

 نباید بی تفاوت ! چتر ماتـــــــــــــــــم را . . .

 به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !

 کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . .

   به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !  

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
آخرين مطالب